من از روزهای نخستی که فعالیتم در موسیقی را شروع کردم، معتقد بودم کنسرت باید یک تجربه دیداری-شنیداری توأمان باشد.

اگر قرار باشد قطعات را در کنسرت، مانند آلبومی که در استودیو ضبط شده بشنوید، هر چند لطف خودش را دارد ولی آن چیزی که باید باشد، نیست. من همیشه کنسرت هایی را دوست داشته ام که مثل یک اثر هنری کامل به لحاظ بصری یا شنیداری، نیاز مخاطب را تأمین کند. وقتی به تماشای کنسرت- نمایش  «سی» رفتم با یک تجربه موفق روبرو شدم و به کسانی که این کار را انجام دادند یعنی سهراب پورناظری، همایون شجریان و دوستانی که در نمایش بازی کردند، خسته نباشید، می گویم. اگر این دست تجربه ها به لحاظ طراحی صحنه، متن و موارد دیگر مانند سی موفق جلو بروند، می‌توان به اعتلای کنسرت‌ها در ایران امیدوار بود و اینکه مخاطب ایرانی نیز مانند هر مخاطب دیگری در جهان به صورت هم‌زمان کنسرت موسیقی و نمایش را تماشا می کند.

«سی» توانست در ایران اتفاقی را رقم بزند که بسیار نو به شمار می‌رود؛ اگرچه شاید این اتفاقات در دنیا دیگر تجربی محسوب نشوند و به یک مدیوم هنری تبدیل شده باشند. سال‌هاست که کنسرت‌ها در غرب از نظر اجرایی و بصری بسیار متفاوت است و حال که این راه با «سی» آغاز شده، امیدوارم تجربه های بعدی مدام بهتر و بهتر شوند و این فضا  با این قدرت و این وسعت مخاطب ادامه پیدا کند.

من به عنوان یک مخاطب فکر می کنم سی توانست این ارتباط را با مخاطبانش بگیرد. این تجربه کمک کرد تا طیف گسترده ای از مردم جامعه تجربه تماشای کنسرت-نمایش را داشته باشند و به نظر من موفق ترین نقطه کار همین بود. این همه آدم که شاید تا حالا با چنین وضعیتی روبرو نشده بودند، به یک باره با طراحی عظیمی، مواجه شدند و لذت بردند. همان طور که پیش تر گفتم، فکر می‌کنم که سی در نهایت موفق بود. من در واکنش آدم‌هایی که کنسرت را می‌دیدند هم رضایت را احساس می‌کردم.

نکته مهم دیگری که کنسرت-نمایشی سی را ویژه‌تر از دیگر اجراها می کند، پرداختن به شاهنامه است و می‌تواند به نزدیک شدن بیشتر مخاطب با یک سری داشته های فرهنگی مثل موسیقی ایرانی، ادبیات و … منجر شود. شاهنامه اثری نیست که این روزها از طرف مردم مورد رجوع قرار بگیرد؛ ممکن است ما به حافظ و سعدی رجوع کنیم؛ اما این اتفاق برای شاهنامه کمتر رخ می‌دهد. به نظر من پرداخت و توجه به درون مایه کلامی که از شاهنامه گرفته شده و قصه هایی که در کنسرت سی بیان می شود، می تواند بخشی از این خلا را مرتفع کند، اگرچه با توجه به آنکه شاهنامه به نوعی هویت ملی ماست،‌ جامعه شناسان و ادیبان باید این مساله را بررسی کنند تا چگونه می‌توان این اثر را به‌شکل عمومی‌تری مطرح کرد؛  در این میان هنرمندان نیز باید  بیشتر و البته جذاب تر روی این اثر شگرف کار کنند؛ چون تا کنون روی آن کار زیادی صورت نگرفته و اگر هم شده؛ تجربه‌ی موفقی نبوده که مردم بتوانند با آن ارتباط بگیرند.

اگر به دنیا نگاه کنیم، می بینیم کشورهای دیگر چگونه اسطوره سازی و حتی اسطوره های جدید تولید می کنند. مثلا بتمن را در حال حاضر همه ما دوست داریم. این اسطوره کاملا جدید و آمریکایی است، در حالی که شاهنامه ریشه در فرهنگ ما دارد ولی سال هاست از این ظرفیت جذابیت استفاده نکرده ایم. وقتی چنین منبعی وجود دارد باید از آن بهره برد. اگر هنرمندان بتوانند مقداری جذاب تر و مردمی تر روی آن کار کنند، فکر می کنم که می تواند تأثیر فرهنگی بیشتری داشته باشد.

امید نعمتی