میزان بهت و حیرت و در حقیقت «کم‌اطلاعی» از هر موضوع می‌تواند در بسترهای گوناگون فرهنگی و اجتماعی خود را نشان دهد. و این گزاره می‌تواند در هر امری رخ دهد؛ از بهت‌زدگی سیاسی تا تعجب فرهنگی که هر کدام به اندازه و مقدار فهم و دانش مخاطب در نوسان است…


مراد از این چند خط ابتدایی نقبی است کوتاه به کنسرت نمایش «سی» که در نوع خود حرکتی تازه و درخور توجه است ، اما در حین برگزاری متوجه عدم شناخت برخی از مخاطبان از داستان و شخصیت‌های روی صحنه می‌شویم . ولی از آنجا که ما در برخورد و مواجهه با تاریخ؛ حال قدیم یا معاصر، آگاهی و دانش‌مان اندک است شاید برخی مسائل و نام‌ها از سر تفنن باشد و همان بهتی که در ابتدا آمد، خود را بیشتر نمایان سازد. موردی که به ضعف نظام آموزشی و ضعف در خودمان به عنوان یک ایرانی بر می‌گردد…

بارها اسامی چون زال و رستم و اسفندیار و سهراب و رودابه و نام‌های دیگر را که در این کتاب سترگ هستند، شنیده‌ایم.
بی‌آنکه بدانیم یا بخواهیم بدانیم که این شخصیت‌ها جایگاه و منظومه فکری‌شان چیست و چرا این نام‌ها برای نوجوان تا کهن سال ایرانی فقط نامی هستند و جرقه‌ای ایجاد نمی‌شود که بهتر و کافی‌تر از آنان هویت دریافت کنیم؟!
به واقع ندانستن از فرهنگ اساطیری‌مان از کجا نشات می‌گیرد؟ از «شاذ» و سخت بودن برخی اشعار و درک کافی نداشتن از معنا و مفهوم واژگان؟ یا سستی و اهمال فرد، فردمان در اینکه در پی دانستن مکفی در این امر نمی‌رویم؟
به عینه مشاهده شده بود که اگر اطلاع و دانشی هم در چنین برنامه‌هایی وجود دارد از میانسالان و کهنسالان‌مان است که در بستری رشد کرده‌اند که خوانش فردوسی و حافظ و سعدی در اولویت بود و چون حالیه نبود که افسوسانه «مدرک‌داران» حتی نتوانند بیتی از این بزرگواران را به‌درستی
بخوانند…
آری وقتی مخاطبین از هم بپرسند زال و سام و ضحاک و رودابه، تا حالا کجا بودند که ما آشنا نبودیم و فخرفروشانی هم باشند که در این بازار مکاره از بی‌دانشی دیگران بهره برند و در بادی به غبغب انداختن، گویند اینجای داستان در شاهنامه بود و فلان قسمت به هیچ عنوان نیست!
چاره کار شناساندن و ساده‌سازی برخی مفاهیم و اشعار برای نسلی است که تا چشم باز کرد در پیرامونش آنچه یافت نمی‌شد این مهتران ادب و هنر ایران زمین بود.
هر چند تا «نگرید طفل کی نوشد لبن» و اگر نخواهیم که به سوی آنان رویم همه این گفتن و نوشتن‌ها ره به جایی نخواهد برد و مادامی که پایگاه‌های آموزشی‌مان از جمله مدرسه و دانشگاه و رسانه‌های تصویری و گفتاری، تغییری در شیوه‌شان نداشته باشند کماکان در بر همین پاشنه خواهد چرخید که به قول فردوسی «بزرگی به مردی و فرهنگ بود» که امید است این‌طور شود.

ابراهیم عمان

روزنامه اعتماد