شروین مهاجر: اگر یک هنرمند می‌خواهد “فرهنگ‌سازی” انجام دهد و مردم را با فردوسی و ریشه‌های ملی‌شان آشنا کند؛ آن‌هم در شرایطِ آشفته‌ی موسیقی امروزِ ایران، می‌تواند از هر شیوه و ابزاری کمک بگیرد.

من پیش از هر چیز برای تحققِ این ماجرا به دوستانِ هنرمندم تبریک می‌گویم؛ شاید کمتر کسی تصور می‌کرد که روزی کنسرتی با این شکوه و جلال در ایران مشاهده کند؛ اما صرف‌نظر از این ماجرا اگر بخواهم ازنظر فنی کنسرت- نمایش “سی” را بررسی کنم؛ باید به آوازِ زیبای همایون شجریان، آهنگسازی خوبِ دوستِ هنرمندم سهراب پورناظری و تنظیم‌های خوب و اثرگذارِ او و همچنین کارگردانی و بازی‌های درخشانی که روی صحنه اتفاق افتاد، اشاره‌کنم و البته هنرنمایی دوستان نوازنده که در این اثر بسیار خوش درخشیدند.

ویدیو مپینگ و بازی زیبای خانم دل‌نیا نیز از دیگر نقاط قوت این کار بود؛ هرچند دوستانِ تئاتری بدون شک صلاحیتِ بیشتری برای اظهارنظر در بخش‌های نمایشی رادارند.

آن‌ها که هنوز به دیدنِ این کنسرت- نمایش نیامده‌اند، ممکن است انتقاداتی به این اثر داشته باشند؛ برای مثال به این مسئله اشاره کنند که این اثر از جنبه‌‌های تبلیغی بسیاری بهره برده است؛ اما به نظرِ من این اتفاق به شکل قطع باید رخ دهد؛ اگر یک هنرمند می‌خواهد “فرهنگ‌سازی” انجام دهد و مردم را با فردوسی و ریشه‌های ملی‌شان آشنا کند؛ آن‌هم در شرایطِ آشفته‌ی موسیقی امروزِ ایران، از هر شیوه و ابزاری که می‌تواند کمک بگیرد؛ ضمن آنکه شاید برخی‌ فکر ‌کنند اجرای عین به‌عین از شاهنامه و نقالی تنها راهی است که می‌توان درباره‌ی اشعارِ فردوسی به کار برد؛ اما اگر بخواهیم طیفِ وسیع‌تری از مردم را درگیرِ این ماجرا کنیم؛ حتماً باید به راه‌های دیگری نیز فکر کنیم.

من سال‌‌هاست با شیوه‌ی آهنگسازی “سهراب پورناظری” آشنا هستم و از سال‌های بسیار دور با یکدیگر کارکرده‌ایم و سلیقه و ذوقش را بسیار دوست دارم (و در این میان طبیعی است که نمی‌شود گفت تمام آثار یک آهنگساز را همه‌ دوست داشته باشند) اما درمجموع سهراب یک موزیسین خلاق با ملودی‌هایی زیبا و خاطره‌انگیز و تنظیم‌های متفاوت است. شاید برخی همکارانِ من به خاطر کارهای جسورانه‌ی سهراب او را به این ماجرا متهم می‌کردند که موسیقیِ او “پاپ” است؛ درصورتی‌که تعریف درستی از موسیقی پاپیولار ندارند؛ به‌هرروی که ما در این کنسرت- نمایش موسیقی کلاسیک ایرانی و سنتی را با تنظیم فیوژن و ارکستراسیون بسیار خوب شنیدیم و به‌خصوص قطعه‌ی پایانی با خاستگاهِ ملی و میهنی یکی از بهترین تصانیفِ این اجرا بود؛ ضمن اینکه اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، موسیقی پلی بک در بخش‌هایی از اجرا اجتناب‌ناپذیر بود.

در این میان “ایستاده کمانچه نواختن” سهراب نیز ممکن است از دیدگاه قالب‌های سنتی که به لحاظ بصری به این ماجرا عادت ندارند، عجیب باشد؛ اما چراکه نه؟ ایستاده کمانچه زدن اگر به صحنه و نمایش کمک کند، نه‌تنها ایرادی ندارد که نقطه‌ی قوتِ کار است؛ خوب‌نواختن از استایلِ نواختن اهمیت بیشتری دارد و سهراب  در این اجرا کاملاً درخشید؛ ما تاکنون ندیده بودیم که تنبور و سه‌تار ایستاده نواخته شود؛ حالا از این به بعد خواهیم دید که: “خوش‌تر آن نغمه که مردم بسپارند به یاد” و همایون شجریان و سهراب پورناظری در این سال‌ها خاطرات بسیار زیادی برای ما ساخته‌اند و من به دوستی‌شان می‌بالم.

سرویس موسیقی هنرآنلاین

شروین مهاجر